جدول جو
جدول جو

معنی گرفته خاطر - جستجوی لغت در جدول جو

گرفته خاطر
گرفته دل، دلتنگ، اندوهگین
تصویری از گرفته خاطر
تصویر گرفته خاطر
فرهنگ فارسی عمید
گرفته خاطر
(گِ رِ تَ / تِ طِ)
رنجیده خاطر و ملول و ناخوش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گرفته خاطر
ملول دلتنگ مکدر غمگین
تصویری از گرفته خاطر
تصویر گرفته خاطر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشفته خاطر
تصویر آشفته خاطر
پریشان خاطر، آشفته دل
فرهنگ فارسی عمید
(زِ خوَرْ / خُرْ دَ)
رنجیدن خاطر. (غیاث). آزرده شدن. آزردگی. رجوع به گرفته خاطر شود
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ / تِ طِ)
پریشان خاطر
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ طِ)
شیفته دل. دلباخته:
کآن شیفته خاطر هوسناک
دارد منشی عظیم ناپاک.
نظامی.
رجوع به شیفته دل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ طِ)
رنجیده خاطر. (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). مهموم و مغموم و دلتنگ. (ناظم الاطباء) : خلیفه بفرمود تا علم او را در پیش علم سلطان محمد بردند. آن خبر چون به سلطان رسید سخت متأثر شد و کوفته خاطر گشت. (جهانگشای جوینی). چون سلطان عثمان از گورخان دختری خواسته بود و او بدان اجابت نکرده، از آن سبب کوفته خاطر بود. (جهانگشای جوینی). شیخ از آن کوفته خاطر شد. (مجالس سعدی).
از تنگی جا درد تو شد کوفته خاطر
درد تو و دل در المند از الم هم.
واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ گُ تَ / تِ طِ)
شکفته خاطر. خوشحال. (ناظم الاطباء). رجوع به شکفته خاطر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آشفته خاطر
تصویر آشفته خاطر
پریشان خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوفته خاطر
تصویر کوفته خاطر
رنجیده آزرده دل رنجیده خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشفته خاطر
تصویر آشفته خاطر
آشفته درون
فرهنگ واژه فارسی سره
آسیمه دل، آشفته حال، پریش، پریشان، پریشان حال، پریشان خاطر، دلواپس، شوریده خاطر، مضطرب
متضاد: آسوده خاطر، آسوده خاطری
فرهنگ واژه مترادف متضاد